شهر شعر

متن آهنگ محمد معتمدی لحظه گرگ و میش - شهر شعر

محمد معتمدی لحظه گرگ و میش

متن آهنگ محمد معتمدی لحظه گرگ و میش

متن آهنگ محمد معتمدی لحظه گرگ و میش

 

گریه مکن که سرنوشت

گر مرا از تو جدا کرد

عاقبت دل های ما

با غم هم آشنا کرد

با غم هم آشنا کرد

چهره اش آیینه کیست

آنکه با من رو به رو بود

درد و نفرین بر سفر

این گناه از دست او بود

این گناه از دست او بود

ای شکسته خاطر من

روزگارت شادمان باد

ای درخت پر گل من

نو بهارت ارغوان باد

ای دلت خورشید خندان

سینه ی تاریک من

سنگ قبر آرزو بود

سنگ قبر آرزو بود

♫♫♫

متن آهنگ لحظه گرگ و میش محمد معتمدی

♫♫♫

آنچه کردی با دل من

قصه سنگ و سبو بود

من گلی پژمرده بودم

گر تو را صد رنگ و بو بود

ای دلت خورشید خندان

سینه ی تاریک من

سنگ قبر آرزو بود

سنگ قبر آرزو بود

 

اشتراک در شبکه اجتماعی

ارسال دیدگاه جدید

به نکات زیر توجه کنید

  • نظرات شما پس از بررسی و تایید نمایش داده می شود.
  • لطفا نظرات خود را فقط در مورد مطلب بالا ارسال کنید.